مندر این مقاله، من به ایده “جارو کردن” در رویکرد سیستمی نگاه می کنم. Sweeping-in را می توان به عنوان فرآیند باز کردن جستجوی یک سیستم با گسترش مرزهای آن توصیف کرد. سی وست چرچمن، فیلسوف و دانشمند سیستم، این فرآیند را در چندین اثر، از جمله اندیشه و خرد (انتشارات اینترسیستمز 1982) و طراحی سیستم های پرس و جو (کتابهای پایه، 1972). چرچمن به معلم خود EA Singer برای این مفهوم اعتبار می دهد.
فرآیند فراگیر به عنوان روشی برای ترکیب مفاهیم و متغیرهای مختلف از علوم مختلف برای حل ناسازگاری ها در اندازه گیری ها یا مشاهدات معرفی شد. چرچمن در این کتاب ها نوشت:
• “مشکلاتی که ما انسان ها با آن روبرو هستیم بسیار به هم مرتبط هستند، به طوری که تنها راهی که می توانیم یک سیستم را مطالعه کنیم، تشخیص نیاز به جامع بودن است.”
• “هیچ سوال ساده ای وجود ندارد، و فرآیند پرداختن به یک سوال خاص در نهایت به پاسخ به سوالات بیشتر و بیشتری نیاز دارد، به عنوان مثال، نیاز به فرآیند “sweep-in” است.
• “فرآیند فراگیر شامل آوردن مفاهیم و متغیرها… به مدل برای غلبه بر ناسازگاری ها است….”
در رویکرد سیستمی، فراگیر کردن ما را ملزم میکند تا تحقیقات خود را گسترش دهیم تا طیف وسیعی از دیدگاهها و متغیرها را در خود بگنجانیم. این مستلزم آن است که سیستم بزرگتر را بررسی کنیم و پیامدهای اخلاقی رویکرد خود را درک کنیم. این یک فرآیند مستمر است که نیازمند یک رویکرد بین رشته ای است. هنگام پرداختن به یک موقعیت، باید دانش و دیدگاههای چند ذینفع را وارد کنیم و به زمینههای گستردهتری نگاه کنیم. این به معنای نگاه کردن فراتر از مشکل فوری برای درک سیستمها و زمینههای بزرگتری است که سیستم ما در آن وجود دارد.
به این سادگی نیست
سینگر در برابر ایده حقایق ساده و مستقیماً قابل شناخت از مشاهده استدلال کرد. او فکر می کرد که هیچ واقعیت ساده ای از طبیعت وجود ندارد که بتوانیم مستقیماً بدانیم و حتی مشاهدات به ظاهر ساده نیز در واقع پیچیده هستند. در این راستا، وقتی به دنبال یافتن پاسخی برای هر سؤال واقعی هستیم، درمی یابیم که باید بیشتر و بیشتر در مورد وضعیت یاد بگیریم. سوال اصلی به طور فزاینده ای پیچیده می شود، نه ساده تر. سینگر از تلاش نکرد تا مشاهدات را به عناصر ساده تقلیل دهد، بلکه در عوض از یک فرآیند فراگیر پیروی کرد که در آن تحقیقات ما گسترش مییابد تا زمینه و سیستمهای به هم پیوسته بیشتری را شامل شود.
فرآیند جارو کردن، ضد کاهشی است. چرچمن این را زمانی توضیح داد که در مورد استراتژی های تحقیق نوشت. «کدام بهتر است، سیستم را به عناصر آن تقلیل دهیم یا سیستم را گسترش دهیم؟ یک پاسخ علم سیستم این خواهد بود که از آنجایی که هیچ سؤال ساده و ابتدایی وجود ندارد، استراتژی اول مبتنی بر توهم است و راهبرد دوم آن چیزی است که باید دنبال شود.
فرآیند فراگیر نیازمند پذیرش پیچیدگی وضعیت موجود است. این مستلزم تواضع معرفتی است. واقعیت در حال حاضر پیچیده است، به این معنی که چارچوب اولیه ما از موقعیت اغلب بسیار محدود است، که منجر به راهحلهای زودهنگام میشود که مؤثر نیستند و ممکن است در درازمدت بیشتر ضرر داشته باشند تا مفید. ما ممکن است تعاملات و روابط مهم را نادیده بگیریم که منجر به عواقب ناخواسته می شود.
Sweep-in شامل بررسی سیستم فعلی ما از منظر سیستم های بزرگتری است که بخشی از آن است. این یکی از ایده های اساسی در رویکرد سیستمی است. برای درک عملکرد یک جزء، باید از دیدگاه کل بزرگتر به آن نگاه کنیم. در اینجا اشاره ای به تفکر گودلی وجود دارد. یک مثال عالی از راسل آکوف، متفکر و دانشجوی مشهور سیستم، و دوست چرچمن، خودرو است. مهم نیست که چقدر خودرو و قطعات آن را درک می کنیم، هرگز متوجه نمی شویم که چرا در سمت راست جاده در ایالات متحده رانندگی می کنیم، مگر اینکه زمینه بزرگتر را در نظر بگیریم – هنجارهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی که شیوه های رانندگی آمریکایی را شکل می دهند. .
سایبرنتیک چطور؟
خواننده اکنون ممکن است در مورد استفاده از سایبرنتیک در عنوان مقاله چرچمن نوشت که جارو کردن فرآیندی است برای افزودن و تنظیم نتایج برای بهبود درک ما از یک مشکل. این وسیله ای برای اجراست تصحیح خطا در درک ما این یک فرآیند بی پایان خواهد بود، زیرا ما فاقد تنوع برای درک کامل دنیای بیرونی هستیم.
هشدارهای گسترده در برابر ساده سازی بیش از حد. این بدان معنا نیست که ما نیاز داریم که یک موقعیت را فقط به خاطر آن به طور مصنوعی پیچیده تر کنیم. همانطور که قبلا ذکر کردم، واقعیت از قبل پیچیده است. ما باید محدودیتهای خود را بشناسیم و دیدگاهها و تنوع کافی برای مطابقت با شرایط موجود را در نظر بگیریم.
در سایبرنتیک، پیچیدگی از طریق تنوع توضیح داده می شود. برای دستیابی به درک لازم از موقعیت، باید تنوع لازم را داشته باشیم. یکی از مهم ترین ایده ها در سایبرنتیک، قانون تنوع لازم W. Ross Ashby است. من از خواننده استقبال می کنم که این موضوع را بیشتر بررسی کند اینجا
پیچیدگیای که ما از طریق جارو کردن اضافه میکنیم، خودسرانه نیست. ما سعی میکنیم جنبههایی را که مورد نیاز هستند، اما ممکن است در چارچوببندی اولیه در نظر گرفته نشدهاند، لحاظ کنیم. این میتواند شامل دیدگاههای سایر ذینفعان، پیامدهای بلندمدت، ملاحظات اخلاقی یا تأثیر زمینههای گستردهتر مانند عوامل اجتماعی، سیاسی یا محیطی باشد.
غریزه اصلی ما این است که در مواجهه با موقعیت هایی که پیچیده به نظر می رسند ساده باشیم. در سایبرنتیک، این فرآیند به عنوان کاهش دهنده تنوع خارجی شناخته می شود. اگرچه سادهسازی میتواند به طور موثر به تنوع مورد نیاز دست یابد، تضعیف بیش از حد نشان دهنده ناآگاهی است، که در سایبرنتیک به عنوان «تضعیف کننده کشنده» نامیده میشود. تلاشهای ما برای سادهسازی اغلب میتواند نقاط کوری ایجاد کند و باعث شود که عوامل کمتر آشکار اما تأثیرگذار را نادیده بگیریم. بنابراین، جارو کردن به عنوان یادآوری برای مقاومت عمدی در برابر ساده سازی بیش از حد عمل می کند.
ملاحظات اخلاقی
داشتن تواضع معرفتی و آگاهی از نقاط کور شناختی، مفاهیم مهمی در سایبرنتیک درجه دوم است. سایبرنتیک مرتبه دوم به ما یادآوری می کند که عملکرد هر سیستمی شامل مشاهده گر و تعامل آنها با سیستم است. در اینجا، حلقه های بازخورد شامل ناظر به عنوان یک شرکت کننده است که بر پویایی تأثیر می گذارد و لایه های جدیدی از پیچیدگی را به موقعیت اضافه می کند. این فرآیند بازگشتی، وابستگی متقابل سیستم و مشاهدهگر را برجسته میکند و جداسازی این دو را غیرمنطقی میکند.
این رویکرد انعکاسی به این معنی است که واقعیت به طور مداوم از طریق تعامل بین ناظر و سیستم ساخته می شود. مهمتر از همه، این رویکرد، اخلاق را که یکی از نکات کلیدی رویکرد سیستمی است، با تشخیص اینکه دخالت ناظر در یک سیستم دارای مسئولیت است، در بر می گیرد. از آنجایی که ناظران بر سیستم ها تأثیر می گذارند و واقعیت را از طریق تعاملات خود می سازند، باید از پیامدهای اعمال خود آگاه باشند. این امر یک دیدگاه ساختگرا را ترویج میکند، جایی که دانش و واقعیت بهعنوان واقعیتهای عینی کشف نمیشوند، بلکه از طریق تعامل در یک قلمرو اجتماعی ساخته میشوند. ناظران مسئول واقعیت هایی هستند که به ساختن آنها کمک می کنند.
این جنبه عملی پیامدهای نسبی گرایی را به چالش می کشد. در حالی که ممکن است دیدگاه های متعددی وجود داشته باشد، مسئولیت اخلاقی ناظران بر درک ما از “حقیقت” و “واقعیت” تأکید می کند و تأکید می کند که مشارکت ما در سیستم ها پیامدهای معناداری دارد.
چرچمن از مثال های زندان و بیمارستان برای توضیح بیشتر ملاحظات اخلاقی استفاده کرد. برنامهریز باید به دنبال راههایی نباشد که زندان یا بیمارستان را روانتر کند، بلکه باید به دنبال دلایلی باشد که چرا ما چیزهایی مانند زندانها و بیمارستانهای بد اداره میکنیم. به نظر می رسد که دلایل سیاسی است، به همان اندازه که اقتصادی. از این رو، برنامهریز باید علل وجود سازمان مشکلدار و این علل را مانند سایر سیستمها «جلو» کند.
مفهوم دیگر در فراگیر، نیاز به فرضیات چالش برانگیز است. در اینجا باید سوالاتی از قبیل سازمان بهداشت جهانی سیستم را تعریف می کند، که دیدگاه ها گنجانده یا مستثنی شده اند و چی ملاحظات اخلاقی باید در نظر گرفته شود. مسیر پیش رو، همانطور که چرچمن توصیه می کند، استفاده از تفکر ایده آلیستی است. ما باید نگاه کنیم که یک راه حل ایده آل چگونه خواهد بود، نه اینکه فقط “واقعیت های” فعلی را بپذیریم.
هیچ راه حل نهایی در این رویکرد وجود ندارد، تنها راه حل های موقت است. فقط بازخورد و انطباق مداوم وجود دارد. این نیز یک جنبه مهم سایبرنتیک درجه دوم است. تاکید بر راه حل های «کمتر اشتباه» به جای راه حل های صحیح است. هر اقدامی که انجام می شود، دور بعدی درک و اقدام را آگاه می کند. بنابراین، تأکید بر بهبود درک ما، یا «درک درک»، مفهوم دیگری در سایبرنتیک درجه دوم است.
به عنوان یک امر عملی
چرچمن یک عمل گرا بود. از این منظر، بازده عملی از بهبود عمق و کیفیت تصمیمگیری با اذعان به محدودیتهای ما و پیچیدگی ذاتی موقعیت ناشی میشود. هدف، اقدام آگاهانه تر است.
من با یک قطعه عالی از چرچمن که روحیه عمل گرای واقعی او را نشان می دهد، پایان می دهم:
وقتی همه چیز به خوبی پیش می رود و داده ها و فرضیه ها با یکدیگر سازگار هستند، زمان آن است که قایق را تکان دهیم، گاری سیب را ناراحت کنیم، انقلاب را تشویق کنیم و مخالفت کنیم. اساتیدی که تئوری های تثبیت شده دارند باید دانشجویان خود را تشویق کنند تا با تئوری های متضاد به همان اندازه قابل قبول به آنها حمله کنند. این تنها راه رسیدن به واقعیت است: هر زمان که مطمئن شدیم واقعیت را درک کردهایم، سپس ماجراجویی جدید را آغاز میکنیم تا توهم خود را آشکار کنیم و دوباره به جنگل سیاه بازگردانیم.
«اما این فرآیند دیالکتیکی است، به این معنی که دو فرآیند متضاد در کار هستند… یکی فرآیند دفاع از وضعیت موجود، «پارادایم» موجود تحقیق، با روشها، دادهها و نظریههای تثبیت شدهاش است. دیگری روند حمله به وضعیت موجود، پیشنهاد پارادایم های رادیکال اما نیرومند، زیر سوال بردن کیفیت وضعیت موجود است.
سینگر “واقعی” را “ایده آل” نامید و ما می توانیم دلیل آن را ببینیم. آرمان گرا، فردی بی قرار است که بدی را در رضایت می بیند. او گاه واقع گرا را منافق می داند زیرا واقع گرایی او غیرواقع بینانه است. از سوی دیگر، واقعگرا، ایدهآلیست را به غیرعملی بودن متهم میکند، زیرا اصرار او بر از بین بردن ارزش شیوه زندگی کنونی مانع از عمل مثبت میشود.
سیستم پرسشگر سینگر به دنبال حل و فصل مناقشه فلسفی نیست، بلکه برعکس، به دنبال تشدید آن است.
همیشه به یادگیری ادامه دهید.
منتشر شده در 20 اکتبر 2024، در دفترچه یادداشت هاریش.
منبع: https://www.qualitydigest.com/inside/lean-article/cybernetics-systems-approach-111124.html